Bible-Server.org  
 
 
Praise the Lord, all ye nations      
Psalms 117:1       
 
enter keywords   match
 AND find keywords in

Home Page
Genesis
Exodus
Leviticus
Numbers
Deuteronomy
Joshua
Judges
Ruth
1 Samuel
2 Samuel
1 Kings
2 Kings
1 Chronicles
2 Chronicles
Ezra
Nehemiah
Esther
Job
Psalms
Proverbs
Ecclesiastes
Song of Solomon
Isaiah
Jeremiah
Lamentations
Ezekiel
Daniel
Hosea
Joel
Amos
Obadiah
Jonah
Micah
Nahum
Habakkuk
Zephaniah
Haggai
Zechariah
Malachi
Matthew
Mark
Luke
John
Acts
Romans
1 Corinthians
2 Corinthians
Galatians
Ephesians
Philippians
Colossians
1 Thessalonians
2 Thessalonians
1 Timothy
2 Timothy
Titus
Philemon
Hebrews
James
1 Peter
2 Peter
1 John
2 John
3 John
Jude
Revelation
 
 

 
 
translate into
Ruth Chapter3
 
‮1 و مادر شوهرش‌، نعومی‌ وی‌ را گفت‌: «ای دختر من‌، آیا برای‌ تو راحت‌ نجویم‌ تابرایت‌ نیكو باشد.
 
‮2 و الا´ن‌ آیا بوعَزْ كه‌ تو با كنیزانش‌ بودی‌ خویش‌ ما نیست‌؟ و اینك‌ او امشب‌ در خرمن‌ خود، جو پاك‌ می‌كند.
 
‮3 پس‌ خویشتن‌ را غسل‌ كرده‌، تدهین‌ كن‌ و رخت‌ خود را پوشیده‌، به‌ خرمن‌ برو، اما خود را به‌ آن‌ مرد نشناسان‌ تا از خوردن‌ و نوشیدن‌ فارغ‌ شود.
 
‮4 و چون‌ او بخوابد، جای‌ خوابیدنش‌ را نشان‌ كن‌ و رفته‌، پایهای‌ او را بگشا و بخواب‌، و او تو را خواهد گفت‌ كه‌ چه‌ باید بكنی‌.»
 
‮5 او وی‌ را گفت‌: «هر چه‌ به‌ من‌ گفتی‌، خواهم‌ كرد.»
 
‮6 پس‌ به‌ خرمن‌ رفته‌، موافق‌ هر چه‌ مادرشوهرش‌ او را امر فرموده‌ بود، رفتار نمود.
 
‮7 پس‌ چون‌ بوعَزْ خورد و نوشید و دلش‌ شاد شد و رفته‌، به‌ كنار بافه‌های‌ جو خوابید، آنگاه‌ او آهسته‌ آهسته‌ آمده‌، پایهای‌ او را گشود و خوابید.
 
‮8 و در نصف‌ شب‌ آن‌ مرد مضطرب‌ گردید و به‌ آن‌ سمت‌ متوجه‌ شد كه‌ اینك‌ زنی‌ نزد پایهایش‌ خوابیده‌ است‌.
 
‮9 و گفت‌: «تو كیستی‌»؟ او گفت‌: «من‌ كنیز تو، روت‌ هستم‌؛ پس‌ دامن‌ خود را بر كنیز خویش‌ بگستران‌ زیرا كه‌ تو ولّی‌ هستی‌.»
 
‮01 او گفت‌: «ای‌ دختر من‌! از جانب‌ خداوند مبارك‌ باش‌! زیرا كه‌ در آخر بیشتر احسان‌ نمودی‌ از اول‌، چونكه‌ در عقب‌ جوانان‌، چه‌ فقیر و چه‌ غنی‌، نرفتی‌.
 
‮11 و حال‌ ای‌ دختر من‌، مترس‌! هر آنچه‌ به‌ من‌ گفتی‌ برایت‌ خواهم‌ كرد، زیرا كه‌ تمام‌ شهرِ قوم‌ من‌ تو را زن‌ نیكو می‌دانند.
 
‮21 و الا´ن‌ راست‌ است‌ كه‌ من‌ ولی‌ هستم‌، لیكن‌ ولّی‌ای‌ نزدیكتر از من‌ هست‌.
 
‮31 امشب‌ در اینجا بمان‌ و بامدادان‌ اگر او حق‌ ولّی‌ را برای‌ تو ادا نماید، خوب‌ ادا نماید، و اگر نخواهد كه‌ برای‌ تو حق‌ولّی‌ را ادا نماید، پس‌ قسم‌ به‌ حیات‌ خداوند كه‌ من‌ آن‌ را برای‌ تو ادا خواهم‌ نمود؛ الا´ن‌ تا صبح‌ بخواب‌.»
 
‮41 پس‌ نزد پایش‌ تا صبح‌ خوابیده‌، پیش‌ از آنكه‌ كسی‌ همسایه‌اش‌ را تشخیص‌ دهد، برخاست‌، و بوعَزْ گفت‌: «زنهار كسی‌ نفهمد كه‌ این‌ زن‌ به‌ خرمن‌ آمده‌ است‌.
 
‮51 و گفت‌ چادری‌ كه‌ بر توست‌، بیاور و بگیر.» پس‌ آن‌ را بگرفت‌ و او شش‌ كیل‌ جو پیموده‌، بر وی‌ گذارد و به‌ شهر رفت‌.
 
‮61 و چون‌ نزد مادر شوهر خود رسید، او وی‌ را گفت‌: «ای‌ دختر من‌، بر تو چه‌ گذشت‌؟» پس‌ او را از هر آنچه‌ آن‌ مرد با وی‌ كرده‌ بود، خبر داد.
 
‮71 و گفت‌: «این‌ شش‌ كیل‌ جو را به‌ من‌ داد زیرا گفت‌، نزد مادرشوهرت‌ تهیدست‌ مرو.»
 
‮81 او وی‌ را گفت‌: «ای‌ دخترم‌ آرام‌ بنشین‌ تا بدانی‌ كه‌ این‌ امر چگونه‌ خواهد شد، زیرا كه‌ آن‌ مرد تا این‌ كار را امروز تمام‌ نكند، آرام‌ نخواهد گرفت‌.»
 
 

  [ Prev ] 1 | 2 | | 4 | [ Next ]