11 و اكنون تو ملعون هستی از زمینی كه دهان خود را باز كرد تا خون برادرت را از دستت فرو برد.
21 هر گاه كار زمین كنی، همانا قوت خود را دیگر به تو ندهد. و پریشان و آواره در جهان خواهی بود.»
31 قائن به خداوند گفت:«عقوبتـم از تحملـم زیـاده است.
41 اینك مـرا امـروز بـر روی زمیـن مطـرود ساختـی، و از روی تـو پنهـان خواهـم بـود. و پریشـان و آواره در جهان خواهم بود و واقع میشـود هـر كه مرا یابـد، مـرا خواهـد كشت.»
51 خداونـد بـه وی گفت: «پس هـر كه قائـن را بكشـد، هفـت چنـدان انتقـام گرفتـه شـود.» و خداونـد به قائـن نشانـیای داد كه هـر كه او را یابـد، وی را نكشــد.
61 پـس قائن از حضور خداونـد بیـرون رفـت و در زمیـن نـود، بطـرف شرقــی عـدن، ساكــن شـد.
71 و قائن زوجۀ خود را شناخت. پس حامله شده، خنوخ را زایید. و شهری بنا میكرد، و آن شهر را به اسم پسر خود، خنوخ نام نهاد.
81 و برای خنوخ عیراد متولد شد، و عیراد، مَحُویائیل را آورد، و مَحُویائیل، مَتُوشائیل را آورد، و مَتوشائیل، لَمَك را آورد.
91 و لَمَك، دو زن برای خود گرفت، یكی را عاده نام بود و دیگری را ظِلَّه.
02 و عاده، یابال را زایید. وی پدر خیمهنشینان و صاحبان مواشی بود.
12 و نام برادرش یوبال بود. وی پدر همۀ نوازندگان بربط و نی بود.
22 و ظِلَّه نیز توبل قائن را زایید، كه صانع هر آلت مس و آهن بود. و خواهر توبل قائن، نعمه بود.
32 و لَمَك به زنان خود گفت: «ای عاده و ظله، قول مرا بشنوید! ای زنان لَمَك، سخن مرا گوش گیرید! زیرا مردی را كشتم بسبب جراحت خود، و جوانی را بسبب ضرب خویش.
42 اگر برای قائن هفت چندان انتقام گرفته شود، هر آینه برای لَمَك، هفتاد و هفت چندان.»
52 پس آدم بار دیگر زن خود را شناخت، و او پسری بزاد و او را شیثنام نهاد، زیرا گفت: «خدا نسلی دیگر به من قرار داد، به عوض هابیل كه قائن او را كشت.»
62 و برای شیث نیز پسری متولد شد و او را اَنوش نامید. در آنوقت به خواندن اسم یهوه شروع كردند.