Bible-Server.org  
 
 
Praise the Lord, all ye nations      
Psalms 117:1       
 
enter keywords   match
 AND find keywords in

Home Page
Genesis
Exodus
Leviticus
Numbers
Deuteronomy
Joshua
Judges
Ruth
1 Samuel
2 Samuel
1 Kings
2 Kings
1 Chronicles
2 Chronicles
Ezra
Nehemiah
Esther
Job
Psalms
Proverbs
Ecclesiastes
Song of Solomon
Isaiah
Jeremiah
Lamentations
Ezekiel
Daniel
Hosea
Joel
Amos
Obadiah
Jonah
Micah
Nahum
Habakkuk
Zephaniah
Haggai
Zechariah
Malachi
Matthew
Mark
Luke
John
Acts
Romans
1 Corinthians
2 Corinthians
Galatians
Ephesians
Philippians
Colossians
1 Thessalonians
2 Thessalonians
1 Timothy
2 Timothy
Titus
Philemon
Hebrews
James
1 Peter
2 Peter
1 John
2 John
3 John
Jude
Revelation
 
 

 
 
translate into
Genesis Chapter30
 
‮1 و اما راحیل‌، چون‌ دید كه‌ برای‌یعقوب‌، اولادی‌ نزایید، راحیل‌ بر خواهر خود حسد برد. و به‌ یعقوب‌ گفت‌: «پسران‌ به‌ من‌ بده‌ والاّ می‌میرم‌.»
 
‮2 آنگاه‌ غضب‌ یعقوب‌ بر راحیل‌ افروخته‌ شد و گفت‌: «مگر من‌ به‌ جای‌ خداهستم‌ كه‌ بار رحم‌ را از تو باز داشته‌ است‌؟»
 
‮3 گفت‌: «اینك‌ كنیز من‌، بلهه‌! بدو درآ تا بر زانویم‌ بزاید، و من‌ نیز از او اولاد بیابم‌.»
 
‮4 پس‌ كنیز خود، بلهه‌ را به‌ یعقوب‌ به‌ زنی‌ داد. و او به‌ وی‌ درآمد.
 
‮5 و بلهه‌ آبستن‌ شده‌، پسری‌ برای‌ یعقوب‌ زایید.
 
‮6 و راحیل‌ گفت‌: «خدا مرا داوری‌ كرده‌ است‌، و آواز مرا نیز شنیده‌، و پسری‌ به‌ من‌ عطا فرموده‌ است‌.» پس‌ او را دان‌ نام‌ نهاد.
 
‮7 و بلهه‌، كنیز راحیل‌، باز حامله‌ شده‌، پسر دومین‌ برای‌ یعقوب‌ زایید.
 
‮8 و راحیل‌ گفت‌: «به‌ كُشتیهای‌ خدا با خواهر خود كشتی‌ گرفتم‌ و غالب‌ آمدم‌.» و او را نفتالی‌ نام‌ نهاد.
 
‮9 و اما لیه‌ چون‌ دید كه‌ از زاییدن‌ باز مانده‌ بود، كنیز خود زلفه‌ را برداشته‌، او را به‌ یعقوب‌ به‌ زنی‌ داد.
 
‮01 و زلفه‌، كنیز لیه‌، برای‌ یعقوب‌ پسری‌ زایید.
 
‮11 و لیه‌ گفت‌: «به‌ سعادت‌!» پس‌ او را جاد نامید.
 
‮21 و زلفه‌، كنیز لیه‌، پسر دومین‌ برای‌ یعقوب‌ زایید.
 
‮31 و لیه‌ گفت‌: «به‌ خوشحالی‌ من‌! زیرا كه‌ دختران‌، مرا خوشحال‌ خواهند خواند.» و او را اشیر نام‌ نهاد.
 
‮41 و در ایام‌ درو گندم‌، رؤبین‌ رفت‌ و مهرگیاهها در صحرا یافت‌ و آنها را نزد مادر خود لیه‌، آورد. پس‌ راحیل‌ به‌ لیه‌ گفت‌: «از مهرگیاههای‌ پسر خود به‌ من‌ بده‌.»
 
‮51 وی‌ را گفت‌: «آیا كم‌ است‌ كه‌ شوهر مرا گرفتی‌ و مهر گیاه‌ پسر مرا نیز می‌خواهی‌ بگیری‌؟» راحیل‌ گفت‌: «امشب‌ به‌ عوض‌ مهر گیاه‌ پسرت‌، با تو بخوابد.»
 
‮61 و وقت‌ عصر، چون‌ یعقوب‌ از صحرا می‌آمد، لیه‌ به‌ استقبال‌ وی‌ بیرون‌ شده‌، گفت‌: «به‌ من‌ درآ، زیرا كه‌ تو را به‌ مهرگیاهِ پسر خود اجیر كردم‌.» پس‌ آنشب‌ با وی‌ همخواب‌ شد.
 
‮71 و خدا، لیه‌ را مستجاب‌ فرمود كه‌ آبستن‌ شده‌، پسر پنجمین‌ برای‌ یعقوب‌ زایید.
 
‮81 و لیه‌ گفت‌: «خدا اجرت‌ به‌ من‌ داده‌ است‌، زیرا كنیز خود را به‌ شوهر خود دادم‌.» و اورا یساكار نام‌ نهاد.
 
‮91 و بار دیگر لیه‌ حامله‌ شده‌، پسر ششمین‌ برای‌ یعقوب‌ زایید.
 
‮02 و لیه‌ گفت‌: «خدا عطای‌ نیكو به‌ من‌ داده‌ است‌. اكنون‌ شوهرم‌ با من‌ زیست‌ خواهد كرد، زیرا كه‌ شش‌ پسر برای‌ او زاییدم‌.» پس‌ او را زبولون‌ نامید.
 
‮12 و بعد از آن‌ دختری‌ زایید، و او را دینه‌ نام‌ نهاد.
 
‮22 پس‌ خدا راحیل‌ را بیاد آورد، و دعای‌ او را اجابت‌ فرموده‌، خدا رحم‌ او را گشود.
 
‮32 و آبستن‌ شده‌، پسری‌ بزاد و گفت‌: «خدا ننگ‌ مرا برداشته‌ است‌.»
 
‮42 و او را یوسف‌ نامیده‌، گفت‌: « خداوند پسری‌ دیگر برای‌ من‌ مزید خواهد كرد. »
 
‮52 و واقع‌ شد كه‌ چون‌ راحیل‌، یوسف‌ را زایید، یعقوب‌ به‌ لابان‌ گفت‌: «مرا مرخص‌ كن‌ تا به‌ مكان‌ و وطن‌ خویش‌ بروم‌.
 
‮62 زنان‌ و فرزندان‌ مرا كه‌ برای‌ ایشـان‌ تو را خدمت‌ كرده‌ام‌ به‌ من‌ واگذار تا بروم‌ زیرا خدمتی‌ كه‌ به‌ تو كردم‌، تو می‌دانی‌.»
 
‮72 لابان‌ وی‌ را گفت‌: «كاش‌ كه‌ منظور نظر تو باشم‌، زیرا تَفَأُّلاً یافته‌ام‌ كه‌ بخاطر تو، خداوند مرا بركت‌ داده‌ است‌.»
 
‮82 و گفت‌: «اجرت‌ خود را بر من‌ معین‌ كن‌ تا آن‌ را به‌ تو دهم‌.»
 
‮92 وی‌ را گفت‌: «خدمتی‌ كه‌ به‌ تو كرده‌ام‌، خود می‌دانی‌، و مواشی‌ات‌ چگونه‌ نزد من‌ بود.
 
‮03 زیرا قبل‌ از آمدن‌ من‌، مال‌ تو قلیل‌ بود، و به‌ نهایت‌ زیاد شد، و بعد از آمدن‌ من‌، خداوند تو را بركت‌ داده‌ است‌. و اكنون‌ من‌ نیز تدارك‌ خانۀ خود را كی‌ ببینم‌؟»
 
‮13 گفت‌: «پس‌ تو را چه‌ بدهم‌؟» یعقوب‌ گفت‌: «چیزی‌ به‌ من‌ مده‌، اگر این‌ كار را برای‌ من‌ بكنی‌، بار دیگر شبانی‌ و پاسبانی‌ گلۀ تو را خواهم‌ نمود.
 
‮23 امروز در تمامی‌ گلۀ تو گردش‌ می‌كنم‌، و هر میش‌ پیسه‌ و ابلق‌ و هر میش‌ سیاه‌ را از میان‌گوسفندان‌، و ابلق‌ها و پیسه‌ها را از بزها، جدا می‌سازم‌، و آن‌، اجرت‌ من‌ خواهد بود.
 
‮33 و در آینده‌ عدالت‌ من‌، بر من‌ شهادت‌ خواهد داد، وقتی‌ كه‌ بیایی‌ تا اجرت‌ مرا پیش‌ خود ببینی‌، آنچه‌ از بزها، پیسه‌ و ابلق‌، و آنچه‌ از گوسفندان‌، سیاه‌ نباشد، نزد من‌ به‌ دزدی‌ شمرده‌ شود.»
 
‮43 لابان‌ گفت‌: «اینك‌ موافق‌ سخن‌ تو باشد.»
 
‮53 و در همان‌ روز، بزهای‌ نرینۀ مُخَطّط‌ و ابلق‌، و همۀ ماده‌ بزهای‌ پیسه‌ و ابلق‌، یعنی‌ هر چه‌ سفیدی‌ در آن‌ بود، و همۀ گوسفندان‌ سیاه‌ را جدا كرده‌، به‌ دست‌ پسران‌ خود سپرد.
 
‮63 و در میان‌ خود و یعقوب‌، سه‌ روز راه‌، مسافت‌ گذارد. و یعقوب‌ باقی‌ گلۀ لابان‌ را شبانی‌ كرد.
 
‮73 و یعقوب‌ چوبهای‌ تر و تازه‌ از درخت‌ كبوده‌ و بادام‌ و چنار برای‌ خود گرفت‌، و خط‌های‌ سفید در آنها كشید، و سفیدی‌ را كه‌ در چوبها بود، ظاهر كرد.
 
‮83 و وقتی‌ كه‌ گله‌ها، برای‌ آب‌ خوردن‌ می‌آمدند، آن‌ چوبهایی‌ را كه‌ خراشیده‌ بود، در حوضها و آبخورها پیش‌ گله‌ها می‌نهاد، تا چون‌ برای‌ نوشیدن‌ بیایند، حمل‌ بگیرند.
 
‮93 پس‌ گله‌ها پیش‌ چوبها بارآور می‌شدند، و بزهای‌ مخطّط‌ و پیسه‌ و ابلق‌ می‌زاییدند.
 
‮04 و یعقوب‌، بزها را جدا كرد، و روی‌ گله‌ها را بسوی‌ هر مخطّط‌ و سیاه‌ در گلۀ لابان‌ واداشت‌، و گله‌های‌ خود را جدا كرد و با گلۀ لابان‌ نگذاشت‌.
 
‮14 و هرگاه‌ حیوان‌های‌ تنومند حمل‌ می‌گرفتند، یعقوب‌ چوبها را پیش‌ آنها در آبخورها می‌نهاد، تا در میان‌ چوبها حمل‌ گیرند.
 
‮24 و هر گاه‌ حیوانات‌ ضعیف‌ بودند، آنها را نمی‌گذاشت‌، پس‌ ضعیف‌ها از آن‌ لابان‌، و تنومندها از آن‌ یعقوب‌ شدند.
 
‮34 و آن‌ مرد بسیار ترقی‌ نمود، و گله‌های‌ بسیار و كنیزان‌ و غلامان‌ و شتران‌ و حماران‌ بهم‌ رسانید.
 
 

  [ Prev ] 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 | 32 | 33 | 34 | 35 | 36 | 37 | 38 | 39 | 40 | 41 | 42 | 43 | 44 | 45 | 46 | 47 | 48 | 49 | 50 | [ Next ]