Bible-Server.org  
 
 
Praise the Lord, all ye nations      
Psalms 117:1       
 
enter keywords   match
 AND find keywords in

Home Page
Genesis
Exodus
Leviticus
Numbers
Deuteronomy
Joshua
Judges
Ruth
1 Samuel
2 Samuel
1 Kings
2 Kings
1 Chronicles
2 Chronicles
Ezra
Nehemiah
Esther
Job
Psalms
Proverbs
Ecclesiastes
Song of Solomon
Isaiah
Jeremiah
Lamentations
Ezekiel
Daniel
Hosea
Joel
Amos
Obadiah
Jonah
Micah
Nahum
Habakkuk
Zephaniah
Haggai
Zechariah
Malachi
Matthew
Mark
Luke
John
Acts
Romans
1 Corinthians
2 Corinthians
Galatians
Ephesians
Philippians
Colossians
1 Thessalonians
2 Thessalonians
1 Timothy
2 Timothy
Titus
Philemon
Hebrews
James
1 Peter
2 Peter
1 John
2 John
3 John
Jude
Revelation
 
 

 
 
translate into
Genesis Chapter21
 
‮1 و خداوند برحسب‌ وعدۀ خود، از ساره‌ تفقد نمود، و خداوند ، آنچه‌ را به‌ ساره‌ گفته‌ بود، بجا آورد.
 
‮2 و ساره‌ حامله‌ شده‌، از ابراهیم‌ در پیری‌اش‌، پسری‌ زایید، در وقتی‌ كه‌ خدا به‌ وی‌ گفته‌ بود.
 
‮3 و ابراهیم‌، پسر مولود خود را، كه‌ ساره‌ از وی‌ زایید، اسحاق‌ نام‌ نهاد.
 
‮4 وابراهیم‌ پسر خود اسحاق‌ را، چون‌ هشت‌ روزه‌ بود، مختون‌ ساخت‌، چنانكه‌ خدا او را امر فرموده‌ بود.
 
‮5 و ابراهیم‌، در هنگام‌ ولادت‌ پسرش‌، اسحاق‌، صد ساله‌ بود.
 
‮6 و ساره‌ گفت‌: «خدا خنده‌ برای‌ من‌ ساخت‌، و هر كه‌ بشنود، با من‌ خواهد خندید.»
 
‮7 و گفت‌: «كه‌ بود كه‌ به‌ ابراهیم‌ بگوید، ساره‌ اولاد را شیر خواهد داد؟ زیرا كه‌ پسری‌ برای‌ وی‌ در پیری‌اش‌ زاییدم‌.»
 
‮8 و آن‌ پسر نمو كرد، تا او را از شیر باز گرفتند. و در روزی‌ كه‌ اسحاق‌ را از شیر باز داشتند، ابراهیم‌ ضیافتی‌ عظیم‌ كرد.
 
‮9 آنگاه‌ ساره‌، پسر هاجر مصری‌ را كه‌ از ابراهیم‌ زاییده‌ بود، دید كه‌ خنده‌ می‌كند.
 
‮01 پس‌ به‌ ابراهیم‌ گفت‌: «این‌ كنیز را با پسرش‌ بیرون‌ كن‌، زیرا كه‌ پسر كنیز با پسر من‌ اسحاق‌، وارث‌ نخواهد بود.»
 
‮11 اما این‌ امر، بنظر ابراهیم‌، دربارۀ پسرش‌ بسیار سخت‌ آمد.
 
‮21 خدا به‌ ابراهیم‌ گفت‌: «دربارۀ پسر خود و كنیزت‌، بنظرت‌ سخت‌ نیاید، بلكه‌ هر آنچه‌ ساره‌ به‌ تو گفته‌ است‌، سخن‌ او را بشنو، زیرا كه‌ ذریت‌ تو از اسحاق‌ خوانده‌ خواهد شد.
 
‮31 و از پسر كنیز نیز اُمّتی‌ بوجود آورم‌، زیرا كه‌ او نسل‌ توست‌.»
 
‮41 بامدادان‌، ابراهیم‌ برخاسته‌، نان‌ و مَشكی‌ از آب‌ گرفته‌، به‌ هاجر داد، و آنها را بر دوش‌ وی‌ نهاد، و او را با پسر روانه‌ كرد. پس‌ رفت‌، و در بیابان‌ بئرشبع‌ می‌گشت‌.
 
‮51 و چون‌ آب‌ مشك‌ تمام‌ شد، پسر را زیر بوته‌ای‌ گذاشت‌.
 
‮61 و به‌ مسافت‌ تیر پرتابی‌ رفته‌، در مقابل‌ وی‌ بنشست‌، زیرا گفت‌: «موت‌ پسر را نبینم‌.» ودر مقابل‌ او نشسته‌، آواز خود را بلند كرد و بگریست‌.
 
‮71 و خدا آواز پسر را بشنید و فرشتۀ خدا از آسمان‌، هاجر را ندا كرده‌، وی‌ را گفت‌: «ای‌ هاجر، تو را چه‌ شد؟ ترسان‌ مباش‌، زیرا خدا آواز پسر را در آنجایی‌ كه‌ اوست‌، شنیده‌ است‌.
 
‮81 برخیز و پسر را برداشته‌، او را به‌ دست‌ خود بگیر، زیرا كه‌ از او اُمّتی‌ عظیم‌ بوجود خواهم‌ آورد.»
 
‮91 و خدا چشمان‌ او را باز كرد تا چاه‌ آبی‌ دید. پس‌ رفته‌، مشك‌ را از آب‌ پر كرد و پسر را نوشانید.
 
‮02 و خدا با آن‌ پسر می‌بود. و او نمو كرده‌، ساكن‌ صحرا شد، و در تیراندازی‌ بزرگ‌ گردید.
 
‮12 و در صحرای‌ فاران‌، ساكن‌ شد. و مادرش‌ زنی‌ از زمین‌ مصر برایش‌ گرفت‌.
 
‮22 و واقع‌ شد در آن‌ زمانی‌ كه‌ ابی‌ملك‌ و فیكول‌ كه‌ سپهسالار او بود، ابراهیم‌ را عرض‌ كرده‌، گفتند كه‌ «خدا در آنچه‌ می‌كنی‌ با توست‌.
 
‮32 اكنون‌ برای‌ من‌ در اینجا به‌ خدا سوگند بخور كه‌ با من‌ و نسل‌ من‌ و ذریت‌ من‌ خیانت‌ نخواهی‌ كرد، بلكه‌ برحسب‌ احسانی‌ كه‌ با تو كرده‌ام‌، با من‌ و با زمینی‌ كه‌ در آن‌ غربت‌ پذیرفتی‌، عمل‌ خواهی‌ نمود.»
 
‮42 ابراهیم‌ گفت‌: «من‌ سوگند می‌خورم‌.»
 
‮52 و ابراهیم‌ ابی‌ملك‌ را تنبیه‌ كرد، بسبب‌ چاه‌ آبی‌ كه‌ خادمان‌ ابی‌ملك‌، از او به‌ زور گرفته‌ بودند.
 
‮62 ابی‌ملك‌ گفت‌: «نمی‌دانم‌ كیست‌ كه‌ این‌ كار را كرده‌ است‌، و تو نیز مرا خبر ندادی‌، و من‌ هم‌ تا امروز نشنیده‌ بودم‌.»
 
‮72 و ابراهیم‌، گوسفندان‌ و گاوان‌ گرفته‌، به‌ ابی‌مَلِك‌ داد، و با یكدیگر عهد بستند.
 
‮82 و ابراهیم‌ هفت‌ بره‌ از گله‌ جدا ساخت‌.و ابی‌ملك‌ به‌ ابراهیم‌ گفت‌: «این‌ هفت‌ برۀ ماده‌ كه‌ جدا ساختی‌ چیست‌؟»
 
‮92 گفت‌: «كه‌ این‌ هفت‌ برۀ ماده‌ را از دست‌ من‌ قبول‌ فرمای‌، تا شهادت‌ باشد كه‌ این‌ چاه‌ را من‌ حفر نمودم‌.»
 
‮03 از این‌ سبب‌، آن‌ مكان‌ را بئرشبع‌ نامید، زیرا كه‌ در آنجا با یكدیگر قسم‌ خوردند.
 
‮13 و چون‌ آن‌ عهد را در بِئَرشِبَع‌ بسته‌ بودند، ابی‌ملك‌ با سپهسالار خود فیكول‌ برخاسته‌، به‌ زمین‌ فلسطینیان‌ مراجعت‌ كردند.
 
‮23 و ابراهیم‌ در بئرشبع‌، شوره‌كزی‌ غرس‌ نمود، و در آنجا به‌ نام‌ یهوه‌، خدای‌ سرمدی‌، دعا نمود.
 
‮33 پس‌ ابراهیم‌ در زمین‌ فلسطینیان‌ ایام‌ بسیاری‌ بسر برد.
 
‮43 در ترجمه قدیم چنین آیه ای وجود ندارد.
 
 

  [ Prev ] 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 | 32 | 33 | 34 | 35 | 36 | 37 | 38 | 39 | 40 | 41 | 42 | 43 | 44 | 45 | 46 | 47 | 48 | 49 | 50 | [ Next ]